زلمی خلیلزاد، امضاکننده توافقنامه دوحه یا همان سند بربادی عزت و حیثیت مردم افغانستان، بار دیگر با نادیده گرفتن بحران عمیق و تراژدی انسانی در کشور، برای تبرئه کردن نقش خائنانه و مجرمانه خود به دیگران تاخته است.
خلیلزاد یک لابیگر بیحیای طالبان است، ولی وقتی به حریم دیگران تجاوز میکند، باید پاسخ بشنود. اگر تحقیقات دقیق و جناییشناسی (فورنزیک) انجام شود، سهم و نقش خلیلزاد در فساد مالی، خویشخوری، سوءاستفاده از موقعیت حساس در آنزمان ، ایجاد شبکههای موازی و فراقانونی، و قتل با وضوح به اثبات خواهد رسید. او خیلی ماهرانه اما نه برای ارزش های انسانی و شریفانه از روحیه تعامل و همدیگرپذیری مردم افغانستان که تشنه آرامش بودند و در عین زمان از ساده نگری دستگاه قدرت در آمریکا استفاده نمود. هر چند سقوط جمهوریت باعث شد که مدارک اثباتیه جنایتهای خلیل زاد برای مدتی نا دیده گرفته شود اما دسیسه نامه ی دوحه چنان سند کثیف – ضد ملی و نفاق انگیز است که عنوان اش با اسم خلیل زاد عجین شده است.
در دوره جمهوریت، او نه آمریکایی واقعی بود و نه افغان واقعی. او برده حرص و منافع شخصیاش بود و به ارزشهای انسانی پایبند نبود و نیست. رشد چنین اشخاصی در دستگاههای استعماری به مقاصد خاص نیز چیز عجیبی نیست.
اکثر مقامات جمهوریت به دلیل محدودیتها و تنگناهای واقعی یا غیرواقعی که با آن مواجهاند، نتوانستهاند یا نخواستهاند در برابر سخنان نادرست و بیاساس خلیل زاد از خود دفاع کنند. اما این به معنای خالی ماندن میدان برای یک بد پندار و چپاول گر ماهر نباید تلقی گردد.
اگر روزی هیئتی مستقل و بیطرف برای تحقیق تشکیل شود، به تکرار باید گفت که نقش خلیلزاد در بسیاری از قتلها نیز هویدا خواهد شد. او بهتر است بر زخمهای مردم افغانستان نمک نپاشد و خود را حد اقل به شکل علنی از دعای بد – فحش و لعن مردم افغانستان دور نگهدارد. چیزی که او در هر صورت سزاوارش است.