اول – حریم خصوصی برای اکثریت مردم شباهت به فلسطین اشغالی دارد؛
مناطق خاص و مشخص در کابل بهگونهای اشغالشده تلقی میگردند. هنگامی که مادرم را برای درمان نزد داکتر میبردم، در چک پاینت طالبان مواجه شدیم. موترهای زیادی در صف متوقف شده بودند. راننده موتر ما به یکی از طالبان که مسئول تنظیم صف بود گفت که مریض دارم و درخواست عبور کرد، اما پاسخ طالب با نهایت بیادبی و بدون تأمل این بود: «ولو که بمیرد، مهم نیست.» این بیتوجهی به وضعیت اضطراری یک بیمار، نشاندهنده فقدان حس انسانی استوار بر ریشه تعصب و جهالت است.
دوم – برخورد تبعیضآمیز و قومی؛ در یکی از تجربیات شخصیام، هنگام مراجعه به بخش تعرفه پاسپورت، بخاطر اینکه به زبان فارسی صحبت کردم و اسنادم را پیش از همه تسلیم نمودم، آخرین نفر مورد رسیدگی قرار گرفتم. در مدت انتظار، چندین بار نوبت مرا لغو کردند. این در حالی بود که پس از من، تعدادی که همقوم خودشان بودند و به زبان پشتو صحبت میکردند، با اولویت و بدون تأخیر بررسی شدند. این تأخیر که یک و نیم ساعت طول کشید، صرفاً به دلیل تفاوت زبانی و قومیتی بود. با خود خیلی احساس بیگانگی میکردم.
سوم – از تجاوز بر حریم مردم لذت میبرند – گویی همه سادیستاند: در صف بایومتریک پاسپورت، یکی از نیروهای پولیس طالبان بدون هیچ توجیه انسانی، تلفن همراه یک متقاضی را بازرسی کرد. او مستقیماً به گالری عکسها رفت و تصاویر خانوادگی فرد را بررسی نمود. متقاضی توضیح داد که این عکسها مربوط به خانوادهاش هستند، اما ملیشه پولیس طالبان با نشان دادن تصویر همسر او و پرسشهای توهینآمیز، حریم خصوصی او را زیر پا گذاشت. خوشبختانه مداخله یکی دیگر از ملیشه پولیس طالبان مانع ادامه این رفتار شد و تلفن به صاحبش بازگردانده شد. این اقدام نهتنها ضد عرف و ضد انسانی ، بلکه نقض آشکار حقوق شخصی افراد است. اما من در چشمان آن مرد میدیدم که چقدر خود را حقیر و توهینشده در شهر و خاک خودش احساس میکرد.
چهارم – توهین در ملأعام و خشونت بیدلیل به خاطر ایجاد رعب بالای “رعیت“:
توهین در ملأعام، نوعی تبارز تعصب و عقده قومی است که توسط پولیس ملیشه طالب اعمال میشود. در پل سرخ کابل شاهد بودم که دو ملیشه پولیس طالب مسلح، یک جوان را با قنداق تفنگ و مشت مورد ضربوشتم قرار دادند. این جوان حتی فرصت دفاع یا توضیح نداشت و همزمان با ضربات، با الفاظ رکیک مانند «خبیث» مورد توهین قرار گرفت. پس از فروکش کردن خشمشان، شاهدان عینی تأیید کردند که جوان بیگناه بود. با این حال، یکی از طالبان با بیاعتنایی به پشتو گفت: اوبخه – و او را رها کردند. این رفتار، خشونت بیدلیل و استفاده مطلق غیرانسانی از قدرت را به وضوح نشان میدهد. گاهی وقت، پولیس ملیشه طالب فکر میکند که با گفتن کلمه «اوبخه» میتواند آن زخم عمیق در روان یک متضرر را مداوا کند. هرگز نه. از این زخمها پرسان خواهد شد.
پنجم – آزار و اذیت زنان:
آزاررساندن به زنان، نوعی افتخار و خدمت به رهبر طالبان تلقی میگردد. حدود دو هفته پیش در منطقه تیمور شاهی کابل که ازدحام مردم نیز زیاد بود، یک ملیشه پولیس بهطور مداوم دو خانم میانسال را تعقیب میکرد. این خانمها به هر سمتی که میرفتند، او در پیشان بود تا جایی که مجبور شدند سوار تاکسی شوند و محل را ترک کنند. پس از رفتن آنها، همان طالب با گستاخی تمام به تعقیب خانمی دیگر که کودکانش همراهش بودند، پرداخت. این رفتار آزار دهنده ضد مدنیت و غیراخلاقی امنیت و آرامش زنان را در فضای عمومی در شهر خودشان را به خطر انداخته است. من یک کابلیام و وقتی به بازار میروم، احساس میکنم شهرم در اختیار من نیست و قشون بیگانه و دشمن زبان و فرهنگم بر من حاکمیت میکند.
ششم- صلاحیت لگامگسیخته و بیحد و حصر:
من از بدخشان استم. مردم چیزی به نام حریم خصوصی ندارند؛ یک طرف قدرت ستمگر است و طرف دیگر مردمی سراسر خشم و در حال انتظار. سال گذشته در قریه ما، بر سر انتخاب امام مسجد با یک قاری جوان که با حمایت طالبان قصد تحمیل خود را داشت، اختلافی پیش آمد. موضوع به اداره اوقاف ولایت کشیده شد و ولسوال طالبان هیئتی متشکل از مدیر اوقاف، نماینده امر به معروف که به «کفنپوش» معروف است، و یک نماینده پولیس طالبان به مسجد ما فرستاد. نماینده پولیس با غرور و تهدید اعلام کرد: «من هم پولیس هستم و هم قاضی، هر کاری بخواهم میتوانم انجام دهم.» او به هیچکس اجازه صحبت یا دفاع نداد و با بیاحترامی آشکار عمل کرد. آن قاری را نصب کردند، اما مردم در پشتش نماز نمیخوانند؛ گویی دین طالب از دین مردم جداست.
هفتم – رهزنان شاهراه ها مسوول چک پاینت شهراستند:
رهگیران شاهراهها و دزدان مسیر ولایات، حالا در شهر کابل چکپاینت دارند. ماهیتشان همان است، صرفاً ساحه مسئولیتشان فرق کرده است. نزدیک به چهار سال تجربه برخورد با چکپاینتهای طالبان نشان میدهد که اینها اهدافی مشخص را دنبال میکنند. نخست، پولیس ملیشه طالبان از این چکپاینتها برای شناسایی و سرکوب مخالفان بر اساس تمایز محلی و لسانی استفاده میکنند. دوم، این چکپاینتها به ابزاری برای اخاذی و غارت اموال مردم تبدیل شدهاند. سوم، هدف دیگر، ترساندن مردم و تحمیل خواستههای طالبان بر جامعه است. وقتی شما با زبان پولیس ملیشه طالب سخن نمیگویید، این بهخودیخود شما را مظنون ذاتی نشان میدهد. زبان ، مصطلحات و لهجه ی بنیاد اتهام اولیه علیهتان است.
هشتم – طالب هر کجا که هست و هرکی هست زشت است:
در ولایت بدخشان، ولسوالی راغستان، شبی دیرهنگام که از کابل به خانه بازمیگشتیم، طالبان ما را از موتر پیاده کردند. ابتدا با مشت و لگد به ما آسیب رساندند، سپس پول و تلفنهای همراهمان را گرفتند و هر چهار تایر موتر را پنچر کردند و با رنجر خود محل را ترک نمودند. این پولیس ملیشههای طالب به لهجه محلی صحبت میکردند. در ساحه دارالامان کابل، شبی پس از عروسی دوستم، در مسیر بازگشت به چکپاینت طالبان برخوردیم. همه را پیاده کردند، با برخورد زشت تلاشی نمودند و خواستند رمز تلفنها را باز کنیم. گالری عکسها و پیامهای واتساپ را بررسی کردند. خوشبختانه من یک نوکیای ساده داشتم که نگرفتند، اما دوستانم با موبایلهای سامسونگ بیست دقیقه معطل شدند. در همین مدت، کسانی که اعتراض کردند، مورد ضربوشتم قرار گرفته و به پوسته برده شدند.
نتیجهگیری: پولیس ملیشه طالب از دید تشکیلات، شباهت به دوره جمهوریت دارد و از دید تبلیغات به خود نام «پولیس» گذاشته است، اما در ماهیت و اصلیت، یک نیروی ملیشهای ضد مردم و بهویژه اقوام غیرخودی است. کابل در اسارت است.
یادآوری ضروری : حدود هژده هزار نفر از ملیشه هایی که گفته میشود مسوولیت تامین امنیت ملاهبت الله را دارند زیر اسم پولیس در ولایت هلمند ثبت اند. این ملیشه با وصف داشتن لقب پولیس بصورت مستقیم تمویل میگردند و به زعم طالبان این کار بخاطر محرمیت صورت گرفته است.